رشد و توسعه فردی.



اگر فکر می‌کنید بعضی آدم‌ها خلاق به دنیا می‌آیند و شما از چنین موهبتی بی‌بهره هستید، اشتباه می‌کنید. برخی آدم‌ها خلاق‌ترند، چون خلاقیت را در خود پرورش می‌دهند. درحقیقت، کارشناسان معتقدند خلاقیت از اساس مهارتی آموختنی است. پس مانند هر مهارت دیگر، باید با تمرین و کوشش خلاق بودن را یاد بگیرید. خواستن کافی نیست و برای خلاق‌بودن باید هرروز تلاش کنید و خودتان را به‌سوی افکار نو و ایده‌های روشن سوق دهید. اما باید بدانید که بیشتر وقت‌ها بزرگ‌ترین موانع خلاقیت عادت‌های ما هستند. همراه ما باشید. در این مطلب ۸ عادت نابودکننده خلاقیت را معرفی می‌کنیم. اگر چنین عادت‌هایی دارید، بهتر است آنها را ترک کنید.

 

۱. پیش‌داوری:

برای خلاق‌بودن باید بتوانیم آزادانه و بدون پیش‌داوری ایده پردازی و نوآوری کنیم. اگر خیلی زود ایده‌های‌تان را قضاوت کنید، باعث تردید درباره ایده‌های‌تان و درنتیجه خلاقیت کمتر می‌شود. روند بررسی را جداگانه انجام دهید: نخست اجازه دهید ایده‌های خام بی‌وقفه ارائه شوند؛ سپس می‌توانید بهترین‌ها را گزینش و پیرایش کنید.

۲. کمبود جسارت:

اگر از ریسک پذیری و کاوش در مسیرهای نو می‌ترسید، بی‌تردید انحراف از مسیر رایج برای‌تان دشوار خواهد بود. برای خلاق‌بودن باید جسور باشید و فرصت‌های پیش روی‌تان را امتحان کنید. ترس بزرگ‌ترین دشمن خلاقیت است.

۳. ترس از شکست:

ترس از شکست نمی‌گذارد جسور و خلاق باشیم. اگر هدف‌مان اجتناب از شکست‌خوردن و اشتباه‌کردن باشد، به آدمی خاموش و محافظه‌کار تبدیل می‌شویم. خلاقیت یعنی آزمون فرصت‌های پیش رو و کاوش در بن‌بست‌ها. ایده جذابی که به ذهن‌تان می‌رسد، به همه اشتباهاتی که کرده‌اید می‌ارزد.

۴. مقایسه خود با دیگران:

در مقایسه خودتان با دیگران شعله نوآوری و خیال‌پردازی بی‌مانندتان را خاموش می‌کنید. معیارهای خودتان را برای خلاقیت داشته باشید و خودتان را با دیگران مقایسه نکنید. خلق کنید و ابایی از متفاوت‌بودن نداشته باشید. هدیه یکتای شما به این دنیا از خلاقیت‌تان سرچشمه می‌گیرد.

۵. نگرانی از عدم‌اطمینان:

ابهام آدم‌های بسیاری را نگران می‌کند. این آدم‌ها می‌خواهند همه‌چیز درست و منطقی باشد. اما برای خلاقیت باید شجاعت پذیرش عدم‌اطمینان را داشته باشیم. از عدم‌اطمینان نترسید. خلاقیت عادت است و بهترین خلاقیت‌ها نتیجهٔ عادت‌های سودمندی هستند که بهره‌بردن از خیال‌پردازی و نوآوری را برای ما ممکن می‌کنند. برای‌آنکه به‌راستی خلاق باشید، نباید از اشتباه‌کردن بترسید.

۶. رنجیدن از نقدها:

بازخورد گرفتن همیشه خوب است، شنیدن نقد و انتقاد دیگران هم همین‌طور. اما به‌شرطی که آن نقدها و بازخوردها ما را نرنجاند. همه ما نیازمند بازخورد آدم‌های مختلف هستیم. این بازخوردها به ما کمک می‌کنند پیشرفت کنیم. بدانید که ترس از نقد یعنی ترس از رشد و پیشرفت!

۷. کمبود اعتمادبه‌نفس:

خلاقیت همیشه با میزان مشخصی عدم‌اطمینان همراه است. درنتیجه، اگر کمی هم به خودمان تردید کنیم، طبیعی است. اما کمبود بیش‌ازاندازۀ اعتماد به نفس، در طولانی‌مدت، بر توانایی‌ها و قابلیت‌های‌مان تأثیر منفی دارد. بهترین راه برای خلاق‌بودن این است که نخست اعتمادبه‌نفس‌مان را تقویت کنیم.

۸. وسواس تحلیل:

وسواس تحلیل یا فلج تحلیلی باعث می‌شود به‌دلیل انبوه داده‌ها و اطلاعات، نتوانیم هیچ تصمیمی بگیریم. آدم‌های خلاق می‌دانند که درگیرشدن و تمرکز بیش‌ازاندازه بر موضوعی خاص، دشمن خلاقیت است.

چکیده کلام اینکه، اگر می‌خواهید خلاق باشید، فراموش نکنید که هرچه مهارت خلاقیت را بیشتر تمرین کنید، خلاق‌تر می‌شوید. درنتیجه، عادت‌های بدی که خلاقیت را خفه می‌کنند ترک کنید.

شما چه روش‌هایی برای افزایش خلاقیت دارید؟ آیا روشی بوده است که استفاده از آن تأثیر چشمگیری بر پرورش خلاقیت شما داشته باشد؟ آیا شما توانسته‌اید با ترک عادت خاصی خلاق‌تر شوید؟

منبع:برگرفته از https://www.inc.com/lolly-daskal/8-bad-habits-that-destroy-your-creativity.html


فکر می‌کنید در یک روز عادی چند بار تصمیم می‌گیرید؟ ده بار؟ شاید هم صد بار؟ به‌ باور روان‌شناس‌ها تعداد این تصمیم‌ها خیلی بیشتر از چیزی است که فکر می‌کنیم، چیزی حدود هزار بار! اما چقدر در تصمیم گیری مهارت داریم؟ چه چیزهایی می‌توانند بر تصمیم ما تأثیر منفی بگذارند؟ همراه ما باشید. در این مقاله می‌خواهیم پاسخ چنین سؤال‌هایی را بررسی کنیم

بعضی از تصمیماتی که می‌گیریم، اثر مهم و مستقیمی بر مسیر زندگی‌مان دارند (مثل تصمیم‌گیری درمورد رفتن به دانشگاه، ازدواج کردن یا بچه‌دار شدن) و بعضی دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند (مثل تصمیم‌گیری درمورد غذایی که قرار است برای ناهار بخوریم).

بعضی از این تصمیم‌ها در زندگی‌ ما اثر مثبتی می‌گذارند (رشته‌ای انتخاب می‌کنیم که کار خوبی نصیب‌مان می‌کند) و بعضی دیگر خیر (غذایی که برای ناهار انتخاب کردیم، انتخاب خوبی نبود و سر دل‌مان می‌ماند).

اگر گذشته را مرور کنیم و به بعضی از تصمیمات بدی که گرفته‌ایم فکر کنیم، کم‌وبیش فکرمان درگیر این موضوع می‌شود که دقیقا چه چیزی باعث شد که آن تصمیم را بگیریم؟ تصمیم‌هایی که حالا می‌توانیم به‌وضوح اثرات منفی و بدشان را ببینیم و به‌ خاطر بیاوریم. مثلا چرا با کسی ازدواج کردیم که انتخاب نامناسبی برای‌ ما بود؟ چرا درحالی که صاحب چهار فرزند هستیم، آن خودروی جمع‌وجور و گران‌قیمت را خریدیم؟ پاییز گذشته، هنگام خریدن این شلوار جینِ فاق‌بلند بدقواره، حواس‌مان کجا بود؟

همهٔ ما، کمتر یا بیشتر با سؤال‌هایی مثل این‌ مواجه می‌شویم. احتمالا در آینده هم تصمیم‌های بدی خواهیم گرفت و بعضی مواقع، این مسئله گریپذیر است، اما اگر بتوانیم رویه‌ای را که در پس این تصمیم‌های بعضا غیرمنطقی وجود دارد، بشناسیم، می‌توانیم احتمال تصمیم‌گیری غلط را کمتر کنیم.

عواملی وجود دارند که به اخذ تصمیم‌های غلط دامن می‌زنند و شناخت این عوامل روی طرز فکر ما تأثیر خواهد داشت. با این طرز فکر جدید، می‌توانیم احتمال تصمیم‌گیری صحیح را افزایش دهیم.

درادامه سه عامل اصلی را که منجر به تصمیم‌گیری غلط می‌شوند، بررسی خواهیم کرد.

 

۱. میانبرهای ذهنی که می‌توانند ما را به دام بیندازند:

 

اگر قرار بود که راجع‌ به تمامی سناریوهای احتمالی که قرار است با تصمیم‌ ما پیش بیایند، فکر کنیم، تعداد کارهایی که می‌توانستیم درطول روز انجام دهیم، بسیار کم می‌شد. مغز ما برای تصمیم‌گیری سریع و مقتصدانه به چند میانبُرِ شناختی متوصل می‌شود که با اصطلاح مکاشفه‌ای» شناخته می‌شوند (مکاشفه‌ای یا ابتکاری، به انگلیسی heuristic: روشی برای حل مشکلات است که در آن با درس گرفتن از تجربیات گذشته، به راهکارهایی کاربردی برای پیدا کردن راه‌حل می‌رسیم). این قوانین ذهنی بیشتر متکی بر تجربه هستند و این امکان را به ما می‌دهند که سریع‌ و در بیشتر مواقع درست قضاوت کنیم. اما استفاده از این قوانین ذهنی می‌تواند اثرات بدی به همراه داشته باشد و به تفکر آشفته و تصمیم‌‌گیری بد بینجامد.

لنگراندازی جانب‌گیرانه» مثالی از این میان‌بُر ذهنی است. خیلی از مردم در موقعیت‌های گوناگون نقطهٔ شروع اولیه‌ای را به‌عنوان لنگر مورداستفاده قرار می‌دهند تا بعد از میزان قرار دادن آن، به ارزشِ نهایی چیزی یا برآوردشان از آن برسند. مثلا شخصی را در نظر بگیرید که قصد خرید خانه دارد. او می‌داند که حدود قیمت خانه در محلهٔ موردنظرش ۳۵۰ میلیون تومان است. او احتملا مبنا را بر همین قیمت می‌گذارد و براساس آن سر قیمت خانه‌ای که قصد خریدنش را دارد چانه می‌زند.

آموس توِرسکی و دنیل کاهنمن برای اثبات این قانون ذهنی آزمایشی انجام داده‌اند. آنها گردونه‌ای را در مقابل شرکت‌کنندگانِ آزمایش قرار دادند که دارای اعداد صفر تا صد بود. گردونه چرخانده می‌شد هر یک از شرکت‌کنندگان عددی دریافت می‌کرد؛ سپس از آنها سؤال می‌شد که حدس می‌زنند چند کشور از قارهٔ آفریقا به سازمان ملل تعلق دارند؟. نتیجه این شد که در بیشتر موارد، افرادی که عدد بالاتری از گردونه دریافت کرده بودند، حدس می‌زدند که تعداد زیادی از کشورهای این قاره به سازمان ملل تعلق دارند؛ عکس این قضیه نیز در افرادی که اعداد پایین‌تری دریافت کرده بودند صادق بود.

حال سؤال مهمی که پیش می‌آید این است که چطور می‌توانیم آثار منفی این تصمیم‌گیری‌های مکاشفه‌ای و جانب‌گیرانه را به حداقل برسانیم؟ بنابر توصیهٔ افراد صاحب‌نظر، برای این کار باید آگاهی و شناخت‌مان را از وجود چنین تصمیم‌هایی بیشتر کنیم. فرضا، در لنگراندازی جانب‌گیرانه، می‌توانیم به‌جای اتکا به برآوردی به‌خصوص، محدوده‌ای از برآوردهای تقریبی داشته باشیم. مثلا تصور کنید که می‌خواهیم خودرو بخریم. در این حالت بهتر است به‌ جای اینکه حدود قیمت نوع خاصی از خودرو را در ذهن داشته باشیم، محدوده‌ای از قیمت‌های معقول را برای آن مشخص کنیم. مثلا اگر بدانیم که خودروی شاسی‌بلندی با اندازه و امکانات موردنظر ما، تقریبا بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان قیمت دارد، می‌توانیم موقع خرید خودرو، تصمیم بهتر و عاقلانه‌تری بگیریم.

۲. نقش مقایسه‌های فکرنشده در تصمیم‌گیری‌های بد:

از کجا می‌توانید بفهمید که برای خرید تبلت سرتان کلاه نرفته است؟ یا مثلا از کجا می‌توانید بفهمید هزینه‌ای که بابت خرید یک لیتر شیر پرداخته‌اید، منصفانه بوده است؟ مقایسه، یکی از ابزارهای اصلی ما برای تصمیم‌گیری است. جواب این دو سؤال هم به همین مقایسه برمی‌گردد. شما از قبل قیمت عُرف تبلت یا یک لیتر شیر را می‌دانید و آن را با قیمتی که به شما می‌گویند مقایسه می‌کنید تا بهترین انتخاب یا تصمیم ممکن را داشته باشید. در حقیقت، ما برای ارزش‌گذاری اقلام مختلف، از مقایسهٔ آنها با دیگر اقلام استفاده می‌کنیم.

اما اگر مقایسه‌هایمان بد باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ یا اگر اقلامی که به‌عنوان معیاری برای مقایسه از آنها استفاده می‌کنیم، نماینده‌های مناسبی نباشند، چه؟ مثلا این سؤال را در نظر بگیرید: برای اینکه چیزی را ۵۰ هزار تومان ارزان‌تر بخرید، حاضرید چقدر به خودتان زحمت بدهید؟

فرضا اگر قیمت جنسی ۱۵۰ هزار تومان باشد و کسی به شما بگوید که با ۱۵ دقیقه رانندگی بیشتر، می‌توانید همان جنس را ۵۰ هزار تومان ارزان‌تر بخرید، به احتمال زیاد این کار را می‌کنید. اما حالا فرض کنید که قیمت جنسی ۱ میلیون تومان باشد؛ باز هم حاضرید برای ۵۰ هزار تومان ارزان‌تر خریدن آن زحمت رانندگی بیشتر را به خودتان بدهید؟ جواب بیشتر مردم به این سؤال منفی است. چرا؟ ۵۰ هزار تومان ارزان‌تر، چه درمورد جنس اول و چه در مورد جنس دوم، برای ما ارزشی برابر دارد.

ما در موقعیت‌هایی شبیه به این، گرفتار مقایسهٔ بد می‌شویم. مثلا اینجا مقایسهٔ هزینهٔ پرداختی با هزینه‌ای که پس انداز می‌شود، ما را به این نتیجه می‌رساند که ۵۰ هزار تومان کمتر برای جنس اول قابل‌ملاحظه است و برای جنس دوم خیر.

وقتی پای تصمیم‌گیری درمیان باشد، اغلب بدون آنکه واقعا راجع‌ به گزینه‌هایی که پیش رو داریم فکر کنیم، تند و سرسری مقایسه می‌کنیم و به تصمیم نهایی می‌رسیم. اگر می‌خواهیم گرفتار تصمیم‌های بد نشویم، باید به منطق و سبک و سنگین کردن گزینه‌های پیش رو متوصل شویم.

۳. تأثیر خوشبینی زیاد بر گرفتن تصمیم‌های بد:

شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما مردم نوعی خوشبینی ذاتی دارند که می‌تواند تصمیم‌گیری خوب و عاقلانه را مختل کند. تالی شاروت در مطالعه‌ای بسیار جالب، از افراد سؤال کرد که احتمال رخ دادن وقایع ناخوشایندی مثل ابتلا به بیماری یا مورد سرقت قرار گرفتن خود را چقدر می‌دانند؟ بعد از آنکه هر شخص پیش‌بینی احتمالی‌ خود را بیان کرد، درصد واقعی احتمال وقوع چنین وقایعی در اختیارشان گذاشته شد.

طبق نتایج این مطالعه، این‌طور به نظر می‌رسد که وقتی مردم بفهمند خطر رخ دادن واقعه‌ای بد، کمتر از چیزی است که فکر می‌کردند، اطلاعات جدید را قبول و پیش‌بینی‌شان را براساس آن اصلاح می‌کنند. اما از سوی دیگر، اگر بفهمند که خطر بروز واقعهٔ بد بیش از برآوردشان است، به آن توجه نمی‌کنند و اطلاعات جدید را نادیده می‌گیرند. شخصی را تصور کنید که فکر می‌کند خطر مرگ به‌واسطهٔ مصرف دخانیات ۵ درصد است. حالا اگر به او بگوییم که این خطر در واقعیت نزدیک به ۲۵ درصد است، به‌سادگی آن را نادیده می‌گیرد و روی حرف خودش می‌ماند.

بخشی از خوش‌بینی بیش‌ازحد ما ریشه در این باور ذاتی دارد که فکر می‌کنیم مرگ برای همسایه است و اتفاق‌های بد، فقط برای دیگران رخ می‌دهد. وقتی خبرمان می‌کنند که برای کسی اتفاق ناخوشایندی افتاده است، اغلب به‌دنبال اشتباهاتی می‌گردیم که احتمالا از آن شخص سر زده‌اند و باعث شده‌اند که آن اتفاق برایش بیفتد. با این مقصر دانستن قربانیان حادثه، درحقیقت خودمان را از پذیرش این واقعیت که ما هم مثل هر شخص دیگری، در معرض وقایع ناخوشایند قرار داریم، مصون می‌کنیم.

تالی شاروت این ویژگی را خوشبینی جانب‌گیرانه» یا به عبارت دیگر، گرایش ما به دست بالا گرفتن امکان رخ دادن رویدادهای خوب و دست کم گرفتن امکان رخ دادن رویدادهای بد، می‌نامد. او بر این باور است که این گرایش، وما ریشه در این باور که نیروهای ماورائی و جادویی شرایط را به وفق مرادمان می‌کنند، ندارد، بلکه مسئله اینجاست که ما بیش‌ازحد به توانایی‌هایمان در فراهم کردن زمینه برای رخ دادن اتفاق‌های خوب اعتماد داریم.

خب، حالا فکر می‌کنید این خوشبینی جانب‌گیرانه چه تأثیری بر تصمیم‌گیری‌های ما می‌گذارد؟ از آنجا که ممکن است دربارهٔ توانایی‌ها و چشم‌اندازمان از آینده بیش ازحد خوشبین باشیم، احتمال آنکه باور کنیم تصمیم‌هایمان، بهترین تصمیم‌های ممکن هستند، بیشتر و بیشتر می‌شود. شاید افراد صاحب‌نظر از مضرات سیگار کشیدن، بی‌تحرکی زیاد یا خوردن بیش‌ازحد شکر به ما هشدار بدهند، اما خوشبینی جانب‌گیرانهٔ ما باعث می‌شود باور کنیم که کارها و عاداتی مثل اینها بیشتر باعث مرگ دیگران می‌شوند و به سلامتی ما خللی وارد نمی‌کنند.

شما در این مورد چه نظری دارید؟ عامل دیگری سراغ دارید که باعث گرفتن تصمیم‌های بد شود؟ سؤالات، پیشنهادها و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

منبع: برگرفته از https://www.verywellmind.com/why-you-make-bad-decisions


۶ انتقاد مخرب درونی و نحوه غلبه بر آنها:

 

در سال ۱۹۹۸، محققان دانشگاه اوهایو با دستاورد تازه‌شان سروصدای زیادی در محافل روانشناسی به راه انداختند. در این سال، آنها موفق به اثبات نظریهٔ سوگیری منفی‌نگر» شدند. طبق این نظریه، مغز انسان در واکنش به افکار منفی بیشتر تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد تا افکار مثبت. به بیان بهتر، وقتی خبر بدی می‌شنویم، فعالیت الکتریکی و واکنش امواج مغزی به‌مراتب بیشتر و شدیدتر است (در مقایسه با افکار و خبرهای خوب و مثبت). طبق این نظریه، ذهن ما بیشتر درگیر افکار و خبرهای بد و منفی می‌شود و متمایل به آنها است.

این تمایل به افکار و ذهنیات منفی از اجداد و نیاکان غارنشین‌ ما برای‌مان به یادگار مانده است. همین منفی نگری بود که آنها را از خطرهای گوناگون حفظ می‌کرد و به بقای‌شان کمک می‌کرد. مسئله اینجا است که ما دیگر در غار زندگی نمی‌کنیم و در معرض خطرهای آن دوره نیستیم. علاوه بر این، مثل هر ذهنیت و خصیصهٔ دیگری، این منفی‌نگری در ما رشد کرده و شاخ‌وبرگ پیدا کرده است. ما آدم‌های امروزی با همین منفی‌نگریِ تکامل‌یافته تمامی موفقیت هایمان را نادیده می‌گیریم و مدام به شکست ها و اشتباهات‌مان فکر می‌کنیم.

همیشه همۀ کاسه‌کوزه‌ها سرِ من شکسته می‌شه!» گفتن این جمله به خودمان برای‌مان کار ساده‌ای است.

وقتی این ذهنیت منفی‌نگر دست‌وپاگیرمان می‌شود، مثل این است که وارد هزارتویی شده باشیم و نتوانیم راه خروج از آن را پیدا کنیم. متأسفانه این گرفتاری پیامدهای بدی به‌ دنبال دارد: افسردگی، اضطراب، محکوم کردن خودمان به شکست پیش از شروع کارها، از دست رفتن انگیزه و بهره وری، و مسائل ریزودرشت دیگر.

چطور می‌توانیم از افکار منفی خلاص شویم؟

۱. احساس زودهنگامِ شکست:

تا حالا کسی بدون شکست خوردن موفق نشده است. هرقدر هم اراده و پشتکار داشته باشیم و برای چیزی وقت بگذاریم، باز هم گریزی از شکست و اشتباه کردن نیست. این اشتباه‌ها جزء جدایی‌ناپذیر مسیر منتهی به موفقیت هستند. کسی با یک بار تلاش کردن، استادکار نمی‌شود.

بد نیست اگر مدت کوتاهی هم که شده، اجازهٔ شکست خوردن و اشتباه کردن را به خودمان بدهیم. یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن مثل خط صافی نیست که دنبالش را بگیریم و برویم؛ پیچ‌وخم و بالاوپایین دارد. جیمز دایسون در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود که قبل از آنکه بتواند جاروبرقی دایسون را درست کند، ۵۱۲۶ نمونهٔ ناموفق درست کرد و مجبور شد دوباره روی طرحش کار کند. اگر همان اوایل یا بعد از درست شدن هر مدل ناموفق، به خودش می‌گفت شایستگی انجام دادن این کار را ندارد و یا به خودش سخت می‌گرفت و از تلاش برای موفقیت دست می‌کشید، چه می‌شد؟

۲. مقایسه کردن خود با دیگران از روی عادت:

شبکه‌های اجتماعی متأسفانه این کار را برای‌مان آسان‌تر از همیشه کرده‌اند: اینکه بدی‌های خودمان را کنار خوبی‌های دیگران بگذاریم و زندگی‌مان را با زندگی افراد موفق مقایسه کنیم. مقایسه کردن ما را وادار به زندگی کردن بر اساس انتظارات دیگران می‌کند. زندگی کردن بر اساس انتظاراتی که خودمان از خودمان داریم کم بود، حالا اینها هم اضافه می‌شود. به‌مرورِزمان، تعریف موفقیت از دیدگاه شخصی خودمان را از دست می‌دهیم و بیش از آنی که باید، درگیر افکار و عقاید مردم دربارۀ خودمان می‌شویم.

البته اگر درگیر این مسائل شدید، نباید فکر کنید که تنها هستید. همهٔ ما کم‌وبیش گرفتار مقایسه کردن می‌شویم. این جمله را به‌خاطر داشته باشید، شاید برای رهایی از مقایسه با دیگران کمک‌تان کند: من فقط باید خودم را با آنچه دیروز بودم مقایسه کنم. آیا نسبت به منِ دیروزی، انسان بهتر یا موفق‌تری شده‌ام؟»

۳. سرزنش کردن خود به‌خاطر متفاوت بودن:

بیشتر ما به‌خاطر تفاوت‌های‌مان با دیگران عذاب می‌کشیم و فکر می‌کنیم این تفاوت‌ها ما را کوچک‌تر و بی‌اهمیت‌تر می‌کنند. حال آنکه اصلا این‌طور نیست.

نباید فراموش کنیم که رویکرد منحصربه‌فرد هرکدام از ما دربارۀ زندگی و دنیا باعث می‌شود هریک روش متفاوتی برای زندگی کردن و پیشرفت داشته باشیم. همین تفاوت‌هاست که زندگی را زیبا و رنگارنگ می‌کند. اگر به این تفاوت‌های‌مان ایمان پیدا کنیم، بعدها قدردان خودمان خواهیم بود.

۴. فراموش کردن اینکه آنچه ما را نکُشد، قوی‌ترمان می‌کند:

این نقل‌قول نیچه شاید کمی کلیشه‌ای شده باشد، اما به موضوع صحبت‌مان بی‌ربط نیست. چرا این‌همه خودمان را به‌خاطر اشتباه‌ها سرزنش می‌کنیم و به خودمان سخت می‌گیریم؟ بیایید طور دیگری به قضیه نگاه کنیم: اشتباه‌ها را به‌منزلهٔ اتفاق‌هایی بدانیم که برای قوی‌تر شدن‌مان رخ می‌دهند. هر اشتباهی که ما را از پا در نیاورد، می‌تواند قوی‌ترمان کند، حتی اگر خودمان متوجه این مسئله نباشیم.

۵. اجازه دادن به ندای درون‌مان برای تسلط بر ما:

در بیشتر مواقع، ندای درون ما اعتماد به نفس و قدرت را از ما سلب می‌کند. در واقعیت امر، بیشتر ما در اعماق وجودمان باور کرده‌ایم که به‌ اندازهٔ کافی خوب نیستیم.

متأسفانه این باور به خوب نبودن در بیشتر مواقع به‌خاطر برداشت اشتباه ما از تجربه‌های ناموفق شخصی شکل می‌گیرد. ما دچار نوعی سوءتفاهم می‌شویم و شکست را بی‌بروبرگرد گردن خودمان می‌اندازیم. حال آنکه دلایل متعددی برای آن شکست وجود دارند و همه‌چیز محدود به تلاش ما نیست. این باور در محیط کار هم می‌تواند از بهره‌وری ما و دیگران کم کند. وقتی خودمان فکر می‌کنیم به‌ اندازهٔ کافی خوب نیستیم، فکر می‌کنیم دیگران هم چنین احساسی دارند. بنابراین راجع به احساس‌مان با آنها صحبت می‌کنیم و آنها را هم گرفتار موانعی می‌کنیم که سر راه‌مان هستند.

همان‌طور که می‌بینید، اثرات بدِ این صدای منفی درونی محدود به خودمان نمی‌شود. همیشه باید به خودمان یادآوری کنیم که به‌ اندازهٔ کافی خوب هستیم و در حد توان‌مان تلاش می‌کنیم. به این صورت می‌توانیم ندای درون‌مان را کنترل کنیم

۶. جدا نکردن انتقادهای سازنده از انتقادهای بی‌اساس:

هر آدمی در انتقاد کردن از دیگران رویهٔ بخصوصی دارد. یکی از سرِ علاقه و اطلاعاتی که از شخصیت‌مان دارد، ما را نقد می‌کند، دیگری از روی عصبانیت و آزردگی یا نظایر اینها. در نهایت، این ما هستیم که باید انتقاد سازنده را از انتقادهای بی‌اساس جدا کنیم و میان‌شان تمایز قائل شویم. با پذیرفتن انتقادهای سازنده می‌توانیم به‌مرور زمینه‌ساز پیشرفت و موفقیت خودمان شویم. منتقدان خوب سینمایی را در نظر بگیرید: در نهایت، هدف‌شان این است که آثار هنریِ بهتری روی پرده‌های سینما بروند. انتقادهای سازندهٔ دیگران هم برای ما چنین نقشی دارند.

نظر شما چیست؟ موقعیتی را به‌خاطر دارید که در آن بی‌خودوبی‌جهت به خودتان سخت گرفته باشید؟ موافق هستید که با کنار گذاشتن این سخت‌گیری‌ها راه برای موفقیت‌مان هموارتر می‌شود؟

نظرتان را با ما و خوانندگان این مطلب به اشتراک بگذارید.smiley

منبع:https://www.psychologytoday.com/gb/blog/happiness-in-world/200911/the-three-realms-confidence


شاید شما هم به این کلمه بر خورده باشید :آرامش درون. این کلمه چرا اینقدر مهم است  و چرا امروز تبدیل به آرزویی دست نیافتنی شده است؟

پیشرفت های عصر حاضر ، زندگی را برای ما راحت کرده است ، اما به همان میزان آرامش را نیز از ذهن هایمان دور و ما را دچار استرس و نگرانی هایی کرده است که شاید برخی از آنها حتی واقعی نباشند!! اما دیگر جایی هم برای خوشی و لذت برای مان باقی نگذاشته اند .

ما نیاز داریم تا در کارهایمان موفق شویم . اما شرط اولیه آن ،  داشتن آرامش و شادی در زندگی است و به قول هرمن کین (HERMAN CAIN): 

* موفقیت کلید شادی نیست . شادی کلید موفقیت است. اگر آنچه را که انجام میدهی دوست بداری موفق خواهی بود.*

در ادامه با ما همراه باشید .

اما چگونه به شادی و آرامش دست پیدا کنیم؟

همانطور که برای شروع هر کار تازه ای نیاز به مهارت و آموزش هست ، آرامش نیز از این قضیه مسثنی نیست و باید آن را یاد بگیریم . خوشبختانه امروزه راههای بسیاری وجود دارند که به ما یاد میدهد چگونه در شرایط شلوغ و پر تلاطم ، آرامش مان را حفظ کنیم . 
این مقاله یکی از آن دستاوردهای زیباست و به یاد میدهد که چگونه بدون هیچ هزینه ای آرامش داشته باشیم پس در ادامه با ما همراه باشید.

1-موسیقی گوش کنید.

مهم نیست چه نوع موسیقی و چه سبکی گوش میدهید ، فقط 
 کافی است که از آن لذت ببرید و به شما آرامش بدهد.




 

2-نفس عمیق بکشید.

یکی از راههای سریع و آسان برای دستیابی به آرامش درون ، تنفس عمیق است . وقتی روی تنفس تان تمرکز میکنید ، مغزتان روی دم و باز دم و نحوه ی تنفس متمرکز خواهد شد و خون رسانی در بدن بهتر انجام میشود . 

در نتیجه اعضای داخلی بدن تان ، وظایف خود را بهتر انجام میدهند.

3-قدم بزنید

بیرون رفتن در هوای تازه و وقتی که خورشید به زیبایی می درخشد،میتواند زندگی را برای تان دلپذیر کند و باعث افزایش آرامش ذهنی شود، قدم بزنید و از زندگی لذت ببرید.

4-از طبیعت لذت ببرید.

در یک جا نمانید . شما که بتن نیستید ! به بیرون شهر بروید و از طبیعت لذت ببرید . به آواز پرندگان گوش بدهید و از آسایش و آرامش آنجا بهره مند شوید.

5-مرتب و منظم باشید.

شلوغی و نامرتبی ، سردرگمی و تنش ایجاد میکند و برعکس آن ، پاکیزگی و تمیز نگه داشتن خانه و محیط اطراف ، میتواند به آرامش ذهنی کمک کند.

6-واقعیت ها را بپذیرید.

پذیرفتن آنجه که در اختیار ما نیست ، برای رسیدن به آرامش دررون بسیار موثر است . قبول کنید چیزهایی در جهان وجود دارد که در اختیار ما نیست و باید یاد بگیریم هرچه را که نمی توانیم کنترل کنیم ، تحمل کنیم و سعی کنیم با آن کنار بیاییم.

7-تمرکز حواس داشته باشید.

وقتی تمرکز حواس دارید ، یعنی در همین لحظه کاملا به حواس پنج گانه تان (لامسه،چشایی،بینایی، شنوایی و بویایی آگاه هستید. حواس تان را درگیر کنید تا ذهن تان نتواند روی نگرانی ها و اکر و ای کاش ها تمرکز کند.

8-خودتان را دوست داشته باشید.

هر چقدر بیشتر خودتان را دوست بدارید ، آرامش ذهنی بیشتر و همین طور احساس راحتی بیشتری دارید . دیگر اهمیتی ندارد در چه موقعیتی هستید . این کار باعث میشود اعتماد به نفستان بیشتر شود و کمتر احساس ناامنی کنید و در نتیجه ، آرامش درونی تان افزایش می یابد.

9-بخندید.smiley

همیشه بخندید. وقتی میخندید میتوانید قسمت های زییای زندگی را هم ببینید . قهقهه یک پادزهر بزرگ برای مقابله با استرس است و هورمون هایی را آزاد میکند و احساس خوشحالی را درشما افزایش میدهد.

10-سلامتی تان را بطور منظم چک کنید.

همواره میزان سلامتی تان را بسنجید و مراقب خودتان بشید. هر طور که با خودتان رفتار کنید دنیا و جهان اطراف نیز با شما  همانگونه برخورد خواهد کرد . با خودتان مهربان باشید و چیزهایی را که میخواهید به دست بیاورید.

تت

11-در لحظه زندگی کنید.

به جای نگرانی درباره گذشته یا وحشت در مورد آینده ، واقعا از زمان حال لذت ببرید . این همه ی چیزی است که ما داریم:

(زندگی در زمان حال)، وقتی در حال زندگی کنیم ، نگرانی های گذشته و آینده نمیتوانند ما را مضطرب کنند.

12-حرف دلتان را بزنید.

نترسید از اینکه  بگویید چگونه فکر میکنید. این کار کمکتان میکند تا به فردی قاطع تبدیل شوید . بدانید که در زندگی تان چه میخواهید . اگر ندانید چه میخواهید ، چیزی هم به دست نخواهید آورد.

13-پرشور و با نشاط باشید .

پرهیحان و با انرژی باشید . اما طوری عمل نکنید که باعث آزار دیگران شوید . زمانی را برای چیزهایی که از ان لذت میبرید ، اختصاص بدهید. سعی کنید از موقعیت هایی که لذت بخش نیستند ، سرگرمی بسازید . آیا یادتان می آید آخرین بار ، کی به درون تان اجازه ی بازی کردن دادید؟؟

14-قددران باشید.

تمرکز روی نعمت های زندگی و سپاسگزار بودن به خاطر تمام چیزهای خوبی که در زندگی تان دارید ، آرامش درونی شما را ارتقا میدهد. هرازگاهی آنها را به خودتان یادآوری کنید.

15-محدودیت هایتان را بسنجید.

اگر در محدوده ی امن و راحت تان باقی بمانید هرگز پتانسیل و استعداد واقعی خودتان را نمی شناسید . طبق یک گفته ی قدیمی: 

*خیلی بهتر است که به گذشته نگاه کنید و عبرت بگیرید تا اینکه پشیمان شوید که چرا برای انچه که آرزویش را داشتید ، تلاش نکردید.*

16-آهسته تر !چرا این همه عجله!!

چرا باید همه ی کارها امروز انجام شود ؟ اغلب خودمان را تحت فشارهای غیر واقعی و غیر ضروری قرار میدهیم . با بی صبری تان مقابله کنید، آگاه باشید و از هر لحظه ی زندگی تان لذت ببرید.


17-مهربان باشید.

مهربانی بی هزینه است و به راستی موثر است . هنگامی که محبت میکنیم ، آن محبت به ما قوت قلب میدهد.

 

-قناعت کنید.

پول میتواند آزادی و انتخاب بیاورد اما نمی تواند نیاز ما را به خوشبختی فرو نشاند . در زندگی به چیزهای ساده قناعت کنید. این همان چیزی است که لذت ماندگار و آرامش درونی به بار می آورد.

19-به اندازه ی کافی بخوابید.

وقتی شما خسته و بدخلق هستید ، هیچ چیز به آرامی پیش نمی رود . بدنتان برای بازسازی به 8 ساعت خواب نیاز دارد.

20-کتاب بخوانید.

کتاب خواندن استرس را کاهش میدهد ! طبق تحقیقات پژوهشگران ثابت شده است که کتاب خواندن به میزان 68 درصد استرس را کاهش میدهد که این مقدار کاهش استرس ، از گوش دادن به موزیک ، بازیهای کامپیوتری یا پیاده روی هم بیشتر است . میتوان از تاثیر فن کتاب خواندن در بسیاری از بیماری های روحی و جسمی بهره جست.

جمع بندی:

در پایان دوباره یادآوری میکنیم با خودتان صادق باشید . بیشتر مراقب افکارتان باشید . خیلی از ما هر روز با افکارمان خودمان را شکنجه میدهیم . به افکار منفی کمتر توجه داشته باشید و روی اهداف تان در زندگی تمرکز کنید.angel

منبع: برگرفته از سایت themindunleashed

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیبایی،جوانی،سلامتی.... چگونه اندامی ورزشی داشته باشیم پیش بینی ورزشی فلوکانت پلی اکریل آمید پلی الکترولیت فرهنگسازان حضرت حجة بن الحسن(عج) Sarah Liu Yuxin fanblog شهدای مدافع حرم ღ براے لیلاے בلـمـ .. علــی ღ فرازاسپرت Farazsport دانلود تلگرام فارسی